۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

شنیدید می گن اگه می خوای دهن ایرانیا رو ببندی گشنه نگهشون دار؟
امروز ، 21 خرداد ماه ، حدود ساعت 13:15 تو سلف سرویس دانشگاه به 215 نفر از بچه ها غذا نرسید!
اونجوری که مهندس فرهادی می گفت پیمانکار سلف 215 کیلوگرم گوشت از انبار دریافت کرده و از اونجایی که سهمیه ی هر دانشجو 250 گرمه و 5 کیلو مرغ هم از پیش تو سلف بوده ، می بایست به 880 نفر غذا می رسید.این در حالیه که از 860 نفری که اون روز غذا رزرو کرده بودن تنها 610 نفر تونستن نهار بگیرن!!!
به همین خاطر گوشه و کنار سلف پر شده بود از دانشجویان گرسنه ای که خون جلوی چشماشونو گرفته بود و اگه پیمانکار سلف رو گیرش میوردن به جای اون مرغای گم شده نوش جانش می کردن!
چنتا از بچه ها که از گرسنگی نای حرف زدن نداشتن یه گوشه نشسته و با بغض به جایی خیره شده بودن! انگار دیگه از حرف زدن و اعتراض گردن خسته شده بودن و امیدی به عوض شدن این دانشگاه نداشتن...
یه عده هم که زودتر نهارشونو گرفته بودن خیلی آروم و بی دغدغه غذاشونو می خوردن و با لبخند تلخی دیگران رو نگاه می کردن که ناگهان صدای برخورد مشت و لگد خواهران در و دیوار سلف رو به لرزه درآورد!!!
این نخستین باری بود که می دیدم خواهران نه در پشت جبه ها بلکه در خط مقدم رامین دارن پا به پای برادرانشون می جنگن و یه جورایی توپشون هم از ما پرتر بود!!! یادمه تو دوران ریاست پیشین دانشگاه تو همین سلف گوشت گندیده به خوردمون دادن و کمتر کسی صداش دراومد.
نمی دونم شاید به نظر ما کباب فاسد از هیچی بهتره ویا شاید هم چون نسبت به گذشته کمتر از جانب برخی مسئولین احساس خطر می کنیم ، جسورتر شده ایم!!! ولی ای کاش این جسارت رو برای بدست اوردن دیگر حقوقمون هم به خرج می دادیم...
این ور دیوار پسرها دور و بر مهندس فرهادی رو گرفته بودن و یکی از اون ها در انتقاد از کم کاری و به قول خودش تبعیض نژادی مسوول اتوماسیون سلف گفت: یه روز به خاطر رزرو نکردن غذا گرسنه موندم و هرچی از سید خواستم بهم ژتون نداد ، در حالی که یکی از دانشجویان عرب زبان جلوی چشمای خودم ازش ژتون گرفت!!!
من هم بارها دیده بودم که برخی از گارگرهای سلف همیشه هوای برخی کارکنان و دانشجویان رو دارن و این ها هیچگاه بدون غذا نمی مونن...
مهندس فرهادی هم با تاکید بر اینکه ژتون رو به خاطر دزدی هایی که تو سلف می شده برداشته گفت:چندی پیش به خاطر شکایت چنتا از خانمها مبنی بر اینکه سید به برخی از دخترهایی که رزرو نداشتن ژتون داده ایشون رو اخراج کردم ولی با پا در میونی دکتر فتحی سر کارش برگشت!!!
برخی دیگه هم به خاطر کم شدن اعتبار کارتشون خیلی شاکی بودن و از مهند خواستن به این موضوع هم رسیدگی کنه...
اینجا بود که همه ی نگاه ها به سوی مسئول اتوماسیون سلف(یکی از معدود بازماندگان ریاست پیشین که پستش عوض نشده بود!) برگشت که تازه به خودش اومده و برای خدمت به خلق به تکاپو افتاده بود!
پس از بحث هایی که بچه ها با سید کردن مهندس پرسید که آیا از کار ایشون راضی هستید؟ همه ی کسانی که اونجا بودن گفتن نه! مهندس هم قول داد که پس از پیدا کردن جایگزین مناسب این مشکل رو حل کنه.
تو این اوضاع که خیلی ها از گرسنگی به سرشون زده بود یکی از کارمندای اورژانس ملاثانی همینجور بدون نوبت پرید تو صف غذا(تن ماهی به جای جوجه کباب) و پس از اعتراض دانشجوها به این کارش با اونا درگیر شد!
خوشبختانه بچه های حراست که از نزدیک همه چیز رو زیر نظر داشتن ، پس از پایان درگیری خودشون رو به موقع رسوندن تا مبادا به دانشجو آسیبی برسه!!! مهندس فرهادی هم در پاسخ به این کار کارمند اورژانس به معاون حراست گفت که دیگه نمی خواد این آقا رو تو سلف ببینه...
راستی شنیدید میگن اگه می خوای دهن ایرانیا رو ببندی گشنه نگهشون دار؟؟؟

۱۳ نظر:

دوباره زندگی گفت...

گرسنه و ((بی سواد))!

Hassanali گفت...

گرسنه؛ نه سوء تغذیه!!!!

وای که چقدر دوس دارم از این موقعیت استفاده کنم و یه عالمه گیر بدم به حکومت!! اما جلو خودمو می گیرم

آقا قبول نیست! امروز من هر جا میرم رد پا این دوباره زندگی رو میبینم!! چرا همه جا زودتر از من رسیده؟

محسن سیفی گفت...

سلام
مطلبت رو قبلا توی مجله شورای صنفی خونده بودم ...
تمام حرفام رو هم توی پست خودم در همین رابطه اعلام کردم ...
راستی جواب پیشنهاد من رو ندادی هااا ؟! قرار بود زود جوابم رو بدی ؟!

محمئرضای اقتصاد گفت...

اگه اشتباه نکنم این مطلب رو قبلا توی نشریه شورای صنفی هم مطالعه کرده بودم.جالب و قابل تامله!
به قول یه نفر(!):رامین همه چیزش باید به هم بیاد!

محمئرضای اقتصاد گفت...

اگه اشتباه نکنم این مطلب رو قبلا توی نشریه شورای صنفی هم مطالعه کرده بودم.جالب و قابل تامله!
به قول یه نفر(!):رامین همه چیزش باید به هم بیاد!

ناشناس گفت...

سلام

کاش همه مسئولین مثل مهندس فرهادی بودن ، البته میدمنم که فعلآ نمیشه چون هر وقت اراده ملت این باشه که امثال مهندس فرهادی رو سر کار بیارن کدخدا دست نداشتشو به میون میاره و مردمو به خس و خاشاک تشبیه میکنه و اونچه خودش صلاح میدونه تقدیر خدا و اراده ما معرفی میکنه.

ناشناس گفت...

سلام
ممنون که اومدی گرچه دیر ...
نمی دونم چه طور خوندی که اینطوری نتیحه گیری کردی ؟!!!
ولی نه من جو زدوغرب زدم و نه منظورم اونی بود که تو برداشت کردی اقای مهندس بهتر نیس کمی با تامل بیشتری مطالب بخونی؟شاید یه دیدگاه دیگه رو توش پیدا کردی اگه غرب زده بودم که تا الان ...
ولش کن بی خیال .خوشحالم که تونستم اینبار واست کامنت بذارم.
راستی مطلب سلفت رو خوندم جیزی که نوشتی حقیقت بود و خوب نوشتی .خوشحالم که شجاعت به خرج دادی .هدف منم از نوشته هام چیزی شبیه هدف توست و نه بیشتر .اگه از این جنگ و دعوای بی حاصل انتقاد کردم اگه از خوی وحشی ناشی از بی تمدنی برخی افراد که زیر دست غربی ها پرورش کردن گفتم صرفا منظورم یاداوری تمدن چند هزار ساله ی خودمون و یاداوری حکومت علی و تفکرات علی بود و لا غیر.دوس دارم ارتباطمون ادامه داشته باشه حتی اگه با خصم باشه.موفق باشی.

نویسنده در پاسخ گفت...

من فقط گفتم احترام دیگران رو نگه دار!
در جریان درگیری های اخیر خیلی ها بودن و میشه گفت هر کدوم دلایل خودشونو واسه اعتراض داشت اونوقت شما خیلی ساده یه برچسب می سازی به نام جوزده و اون رو به همه ی اونا می چسبونی؟!
من فقط از این ناراحت شدم...

محمدرضا عوض یار گفت...

سلام.یه پست جدید گذاشتم در رابطه با فرهنگ حال حاضر ایرانیا که خیلی دوست دارم نظرتو رو هم راجع بهش بدونم.
منتظر نظرت هستم...

انجمن علمی اقتصاد کشاورزی گفت...

سلام
اطلاعیه انجمن علمی رو بخونید و حمایت خود را با آگاهی از این انجمن اعلام کنید ...

ناشناس گفت...

سلام.
خسته نباشید.
لطف کرده بودین و آدرس سرطان نیست رو لینک کرده بودین.خواستم بگم سرطان نیست مهمون وردپرس شده!مرحمت کنین آدرس جدید رو جایگزین کنین ممنون میشم.

دوباره زندگی... گفت...

شریعتی راس گفته...قشنگ هم گفته...
چی شد یاد اون پست آرشیوی افتادین؟

دوباره زندگی... گفت...

سیاه و سفید با آدرس وب آریوکیدز دو روز پیش واسه یه پست آرشیوی من کامنت گذاشته. همون جمله قشنگ از شریعتی درباره مسجد و کفش و اینا...
اینم لینکش
http://goftaniha1385.parsiblog.com/-587619.htm
تاریخ کامنتشون مال جمعه اس
گفتم چه عجب آریوکیدزیا یادی از گفتنی ها کردن...ممنون...خاطره ی اون پستم برام زنده شد.