۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

شما آقاي پيرهن سفيد
من استاد...
آره با شمام .برو تمرين بعدي رو حل كن.
بلد نيستم استاد...
چرا؟
چون نتونستم بخونم.
چي؟
تو دانشگاه رامين هميشه همينجور بوده!
حالا كه بلد نيستي برو بيرون!؟
اون روز طوبايي منو از كلاس انداخت بيرون اما اي كاش ميموندمو حرف دلمو ميزدم.حيف كه بغض گلومو گرفتو نتونستم چيزي بگم.همونطور كه گفتم من چيزي بلد نبودم چون نتوستم بخونم نه اينكه نخواسته باشم.
اما چرا نتونستم؟هر كي ديگه هم جاي من بود همينو ميگفت.
همه ي شما ميدونيد كه هيشكي به اندازه ي ما پسراي ورودي 86 تو دانشگاه رامين بدبختي و دربه دري نكشيد.
بدبختيمون از روز 31شهريور 86 شروع شد.همون روزي كه گفتن بهتون خوابگاه نميديم و بايدبريد خوابگاه خودگردان.
ما چهار ماهو اونجا سر كرديم.جايي كه درو ديوارش بوي گند ميداد وتو هر اتاقش هشت نفر زندگي ميكردن طوري كه حتي جاي نفس كشيدن هم نداشتيم.تازه هر روز صبح بايد ساعت 6 از خواب پا ميشديمو تا ميدون شهدا ميدوييديم تا به سرويس برسيم.شبم بايد غذامونو ميگرفتيمو باز تا در دانشگاه ميدوويديم تا از سرويس جا نمونيم!
بيچاره پدر و مادرامون اگه ميدونستن چنين جايي زندگي ميكنيم...
بعضي از ترم بالايي ها بهمون ميخنديدن بعضي هم دلشون برامون ميسوخت!
بهمون ميگفتن : بهتر بود مي رفتين دانشگاه آزاد سر كوچتون اينجوري هم خرجتون كمتر بود و هم مدركش معتبرتر !؟
ترم يك همينجوري گذشت و ترم دو از راه رسيد.ديگه از اين همه بدبختي و دربه دري خسته شده بوديم.
پا شديم اومديم ملاثاني به اميد اينكه راحت تر زنده باشيم!؟اما وضع هيچ فرقي نكرد.با كلي زحمت يه اتاقكوچيك گير اورديم.يارو تا فهميد دانشجوييم با گرونترين قيمت ممكن خونه رو بهمون انداخت.تو اين اتاق حتي جاي خوابيدن هم نداشتيم.خيلي از بچه هاي ديگه هم وضعييت ما رو داشتن.
حالا هم كه اومديم شهرك دانشگاهي(خودمون بهش ميگيم شهرك شيميايي!)كلي مشكلات داريم.آلودگي آب و هوا،زباله،مشكل رفت و آمد و...
نميدونم شايد تنها مقصر ماييم.بهتر خودتون قضاوت كنيد...
يه شاعر گمنام ميگه:
آره من با درد خراشيده شدم و در عوض محكم و تراشيده شدم
اين كه چيزي نيست من ديدم از اين بد تراش
پله هاي ترقييه واسم هر خراش

۱ نظر:

milad rashid nezhad گفت...

بچه ها دمتون گرم كارتون درسته ولي من يه گله كوچولو ازتون دارم اونم اينه كه چرا اسم وبلاگو به تمام بچه هاي گروه زراعت و اصلاح ارائه نداديد اگه ميشه يه طورايي بين بچه ها رواجش بدين.مرسي