۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه


سلامی به گرمای 58 درجه تابستون اهواز آخ جون!می پرسید چرا؟ بعد از یه ترم سختی، بی خوابی و مشکلاتی که تو شهرک و دانشگاه داشتیم بالاخره تابستون هم اومد. رسیدم خونه! چه خونه ای؟ آخه داریم مثلاً دو طبقه میکنیم!سرتون رو درد نیارم. آخر کار خونه تو وستای کار اوسای گچ کار بود که گفت: ممد آقا دانشجویی؟ سرمو گرفتم بالا و گفتم آره کدوم دانشگاه؟ از ترس این که آبروم بره کلی توضیح دادم: دانشگاه رامین اهواز، 35 کیلو متری اهوازه، تو شهر ملاثانی، بزرگترین ... تو وسط حرفام بود که اوسا گفت: میدونم کجا رو میگی!! مو به تنم سیخ شد!!چی؟گفت: زمان جنگ توش گاو و گله نگاهداری می کردن!! پسر اوسا داشت کر کر می خندید. خیلی کفری شده بودم که یهو بابام که عشق دانشگاه و دانشجوه اومد و کلی از دانشگاه ما تعریف کرد.شب قبل از خواب توی اون همه خاک و خل به خودم گفتم محمد خداییش دانشگاهمون خیلی هم بد نیستا. حد اقل از خدمت مقدس و شریف سربازی که من عاشقشم (!) دوری و حال میکنی. همون موقع یاد سوم دبستان افتادم، درس تصمیم کبری. یه تصمیم کبری گرفتم. تا اونجایی که میشه شیره این دانشگاه داغون و فکسنی رو بکشم تا خشک بشه.ببخشید، زیاد حرف زدم. راستی، من حقیر یه عذر خواهی به اون دسته از آقایون عزیز که تعدادشون انگشت شماره و خانم های محترم کلاسمون که نمیدونن من دارم میرم مکه، بدهکارم.آره م رستمی داره تابستون میره مکه. واسه همه دعا میکنم( وظیفمو انجام میدم). ازتون میخوام که دعا کنین واقعاً لایق دعا کردن واسه شما خواهر ها و برادر های عزیزم باشم. همه رو حلال میکنم ( البته اگر حلالیتی به گردن من باشه). بهتون التماس میکنم که حلالم کنید.
کوچیک شما. محمد رضا رستمی (M2)

۵ نظر:

ناشناس گفت...

التماس دعا ٍ
یکی از خواهران هم کلاسی ٍ
ولی از نوع زراعتش .

ناشناس گفت...

یه نظر دادم بلاگر خوردش ! اصلا از سیستم نظر دهیش خوشم نیومد . نظرتونو توی وب دوباره زندگی دیدم . وب من به اسم ( تو کنارم هستی ؟ ) توی وب دوباره زندگی لینک شده .

ناشناس گفت...

سلام
خوش به سعادتتون
التماس دعا...البته امیدوارم دیر نگفته باشم!
به نظرم تصمیم کبری مال دوم دبستان بود!
از عشق انسان به انسان پرسیده بودین...خیلی بحثش مفصل تر از اونه که بشه تو پست و کامنت گفت...اما به طور خلاصه ...اگه خالصانه باشه و به دور از خود خواهی ...شاید بشه روش حساب کرد...چیزی که این روزااگه نگیم نایاب ولی شدیدا کمیاب شده...

ناشناس گفت...

من که گفتم بحثش مفصله...برا همینم حکم کلی صادر نکردم! شما همیشه اینقدر زود قضاوت میکنین؟
اگه اعتقادم از حرفام معلوم بود چرا سوال کردین؟؟؟
راستی مگه چیز بدی گفتم؟هنوزم میگم بیچاره معشوقی که عاشقش خودخواه باشه و عشقش ناخالص...!!!
بد میگم؟؟؟

ناشناس گفت...

سلام . من از کامنتی تبلیغاتی متنفرم! شدیداخواهشا همین روال رو ادامه بدین و مطمئن باشید اونقدر زودرنج نیستم که با این چیزا ناراحت بشم.
از اینکه چرندیات منو میخونین ممنونم.اگه قول بدید همیشه همین قدر فعال باشید و قشنگ بنویسین،منم قول میدم همیشه سر بزنم.
موفق باشید.